سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

سلااااااااااام...!!!

به دلیل اینکه یکی از دوستان گرامی از قالب بنده خوششون نیومد،مجبور شدم عوضش کنم...!!!آخه ایشون از رنگ صورتی متنفرن...!!!

منم به نظرشون احترام گذاشتم و عوضش کردم...!!!امیدوارم از این یکی دیگه خوششون بیاد!!!آخه دلم نیومد که قالبی بذارم که توش صورتی نداشته باشه...!!!(راستشو بخواین خودمم کم کم داشت از رنگ صورتی حالم به هم می خورد...!!!)این از قالب...!!!

حالا بریم سراغ اردوی امروز...!!!خیلی باحال بود...!!!باحال که چه عرض کنم...منو به زور گرفتین و یهو پرت کردین توی آب به اون یخی...!!!ََ

پولی خدا بگم چی کارت نکنه...!!!البته من از اون دسته آدمایی نبودم که تا یه قطره آب بهم می خوره شروع کنم به دعوا و...

(خودتون می دونین منظورم...!!جوجو خانوم اشتباه نکنین منظورم شما نبود!)آخه اردو با خیس کردنش مزه می ده دیگه...این که بخوای بشینی و از دیگران دوری کنی و کلی قسمشون بدی که خیست نکنن که نمی شه ...!!!خوب اگه قراره اینجوری باشه می شستیم تو خونه دیگه...اردو رفتنمون چی بود...؟؟؟

بگذریم...چقدر رفتنه تو اتوبوس خوش گذشت...از ب‍ن بن بن و گو خوندن و  پاره کردن عکسای یه بنده خداگرفته تا.... دیشب خوندن ضحی...!!البته برگشتنه هم خیلی کیف داد...!!با اذیتای که سومای بیچاره رو کردیم و با نشستن با کفش کثیف رو رختخواب آقای راننده...!!!در هر صورت خوش گذشت...امیدوارم به شماها هم خوش گذشته باشه...مخصوصا به پولی که بی صبرانه منتظز شبانگاه بود...هم به اف ام که منتظر...هم به قیچی...هم به عبدو جون که خیلی اذیتش کردم...هم به ضحی که.....(!)خلاصه به همه ی همتون...!!


+ سه شنبه 88/5/13 9:3 عصر قاصدک خانوم | نظر